غرق در همین overthinkingها، اول همین عنوان بالا را سرچ کردم که همین نوشته که این پایین عکسش را گذاشتم اولین چیزی بود که دیدم. شاید یک تعریف مشخص از overthinking همین باشد. اما راهحلش برای من احتمالا این نیست.گاهی هم بخشی از این overthinking صرف این میشود که بررسی کنم اصلا خود این overthinking چیز خوبیست یا چیز بدی؟ وقتم دارد هدر میشود یا نمیشود؟ آیا چیزهایی که درگیری ذهنی با آنها دارم واقعا چیزهایی هست که نیاز است به آنها فکر کنم؟ آن هم به این گستردگی!over
غرق در همین overthinkingها، اول همین عنوان بالا را سرچ کردم که همین نوشته که این پایین عکسش را گذاشتم اولین چیزی بود که دیدم. شاید یک تعریف مشخص از overthinking همین باشد. اما راهحلش برای من احتمالا این نیست.گاهی هم بخشی از این overthinking صرف این میشود که بررسی کنم اصلا خود این overthinking چیز خوبیست یا چیز بدی؟ وقتم دارد هدر میشود یا نمیشود؟ آیا چیزهایی که درگیری ذهنی با آنها دارم واقعا چیزهایی هست که نیاز است به آنها فکر کنم؟ آن هم به این گستردگی!over
غرق در همین overthinkingها، اول همین عنوان بالا را سرچ کردم که همین نوشته که این پایین عکسش را گذاشتم اولین چیزی بود که دیدم. شاید یک تعریف مشخص از overthinking همین باشد. اما راهحلش برای من احتمالا این نیست.گاهی هم بخشی از این overthinking صرف این میشود که بررسی کنم اصلا خود این overthinking چیز خوبیست یا چیز بدی؟ وقتم دارد هدر میشود یا نمیشود؟ آیا چیزهایی که درگیری ذهنی با آنها دارم واقعا چیزهایی هست که نیاز است به آنها فکر کنم؟ آن هم به این گستردگی!over
آهنگ :)
به هرچی فکر میکنم واقعی میشه! خوب هم خوبه هم بد.میترسم از چیزای بد که واقعی شن! یک چیزی توی همون مایه های به دل آدم یک چیزی میوفته که فلان واقعه اتفاق می افته.مثلا دلم برای سحر تنگ شده بود ک خودش زنگ زد گفت کجایی؟ دارم میام پیشت!
سرد و گرمم میشد و حالم خیلی خوب نبود
نمیدونم زندگی قراره چی بیاره واسمون.امیدوارم هرچی که خیر هست اتفاق بیوفته.
از فیزیکال اگزم بدم میاد :| نمیدونم چرا :| امیدوارم از این فصل زودی رد بشم برم.
شبکه ۱ یک سریال قشنگ د
گفتم پاشو درس بخون. گفتم نمیخوام. شعر میخوام. شعر. آقای فاضل، کجایی؟ اخوان جان...؟ قیصر، قیصر!! گفتم شعر بسه، پاشو. گفتم نماز. گفتم سفره. گفتم برو دوش بگیر. گفتم باشه، باشه، باشه. گفتم موهاتو شونه کن. گفتم نمیخوام. بذار همینطوری خشک بشه. گفتم چرا داری راه میری؟ گفتم چرا دارم راه میرم؟ به دستام نگاه کردم و ازشون بدم اومد. انگار هرچهقدر هم صبر کنم زخمای دور انگشتام خوب نمیشن. گفتم حق دارن، مگه تو میذاری خوب شن؟ تا میان یه ذره خودشونو ت
تفکر و تجزیه تحلیل بیش از حد و مقابله با آن
چگونه توقف کردن همه چیز ممکن است به سختی تلاش کند تا غلبه کند، با این حال ، در اینجا چند چیز وجود دارد که شما میتوانید انجام دهید و این کار را برای شما آسانتر میکند .
در اینجا ۶ چیز وجود دارد که شما میتوانید انجام دهید تا به شما کمک کند تا از تحلیل همه چیز دست بردارید .
۱. با خودتان صحبت کنید : از آن خارج شوید . از آن به خود آگاه شوید . اگر میتوانید خودتان آگاه شوید ، باید بتوانید زمانی که در حال تح
بعضی وقتها بیش از حد به چیزی فکر میکنیم. بارها و بارها یه مسئله رو توی ذهن تکرار و تحلیل میکنیم. گاهی به این حرکت ذهنمون، این چرخه ی تکراری فکری آگاهی نداریم و در نتیجه نمیتونیم متوقفش کنیم. ممکنه درباره ی مسئله ای، حرفی یا اتفاقی انقدر فکر کنیم که دچار وسواس فکری بشیم. با فکر کردن بیش از حد انقدر بزرگش کنیم که معنایی متفاوت و فراتر از معنای واقعی ازش برداشت کنیم. و بعد به بدترین سناریوی ممکن از اون مسئله برسیم.
فرض کنید از صحبت دوست یا آشن
برنامه سال 2020 من، کارهایی که باید حتما انجام بدم:
1. هر هفت روز، حتما حداقل دو بار برم بیرون و بدوئم. حتما. یعنی هر ماه حتما هشت بار رو بدوئم. توی انتاریو حداقل هفته ای شش بار میدوئیدم. الان تحرکم از جهت دوئیدن کمتر شده.
2. کمتر بترسم. ترس ریشه بسیاری از مشکلاته. کمتر بترسم. ترس از چیزای بیخود، اگه اینطوری نشه چیکار کنم. اگه اونطوری بشه چیکار کنم. خیلی از چیزا که ازشون میترسیدم اتفاق نیفتادن. خیلی چیزا. اینو فهمیدم که توی این دنیا یه سری اتفاقا
دوشنبه 15 مهر 98
حالا، حدود چهار ماه از آن شب میگذرد. نشستهام وسط طرح فرش و تختی مال تو نیست برای تحلیل عقدههای من در آغوشش. یا برای حل کردنِ آرزوهای دلآزارِ مرگ و نامیراییم در بسیطیش..
صدای آهنگهای جفنگ از اتاقِ کناری، جیغ، کلمات مستهجن و فحشهای کلاسیکِ مردسالارانه، با صدای فنِ نوتبوکِ دوباره دیوانه شدهام میآمیزد. و مینشیند در بدجاترین نشستنگاهِ مغزم. جای اخمهام درد میکند. اما خشم و غم همزمان میشوند و طبق معمول، اشک.
درباره این سایت